چرا شغل رویایی‌ام در گوگل را رها کردم

چرا شغل رویایی‌ام در گوگل را رها کردم

در سال 2012 در گوگل استخدام شدم و شغل رویایی‌ام را به دست آوردم. این یکی از خوشحال‌کننده‌ترین اتفاق‌های زندگی کاری من تا آن موقع بود. از یک دانشجوی بی‌پول در لندن، به فضایی در سیلیکون ولی رسیده بودم که ناهار و ماساژهای مجانی داشت. سال‌ها چشمم به این شرکت بود، محصولاتش را دنبال می‌کردم و همیشه آرزو داشتم بخشی از تیمی باشم که این ویژگی‌های خاص را دارد.

کارم ساده نبود. در موقعیتی قرار داشتم که به شکل منحصر به فردی سخت بود و باید به هدایت یک برنامه جدید در قلمرویی نامعلوم کمک می‌کردم. با احتساب زمان رفت و آمدم به محل کار، 14 ساعت در روز کار می‌کردم. مثل خیلی از تیم‌های دیگر گوگل، روی یک برنامه جهانی کار می‌کردم که به معنای این بود که منطقه‌‌های زمانی آسیا، اروپا و آمریکا را باید پوشش می‌دادم. حس می‌کردم اصلا وقت غیرکاری ندارم.

بعد از اینکه یک عمل جراحی چشم ناگهانی (درست یک ماه قبل از شروع پاندمی کرونا) یک ماه من را از کار و زندگی دور کرد، به سر کار برگشتم و مجبور شدم برای جبران نبودنم حتی ساعت‌های طولانی‌تری کار کنم. بعد از مدت کوتاهی سطح استرس من به بالاترین حد رسید و به یک اضطراب تمام و کمال منجر شد.

نمی‌توانستم خوب بخوابم، خوب غذا بخورم و ورزش کنم. از دوستان و خانواده‌ام دور شدم. در خانه محبوس شده بودم و شبانه‌روز کار می‌کردم. اولین حمله پانیک من در اواسط یک جلسه کاری اتفاق افتاد. خوشبختانه جلسه به صورت تماس تصویری بود که دوربین را خاموش کردم، اما بعدها حملات بیشتر و بیشتر شد.

به روانپزشک مراجعه کردم و تشخیص اضطراب گرفتم و دارو خوردن را شروع کردم که تا حدی مفید بود. اما روزهایی بود که داروها چنان من را بی‌خیال می‌کردند که نمی‌توانستم روی کارم تمرکز کنم. بعد هفته‌ای دو بار تراپی را شروع کردم که این رفت و آمدها خودش وقت من را می‌گرفت و نمی‌توانستم پیشرفت کاری چندانی داشته باشم.

چند ماه بعد، متوجه شدم همکارانم همین مشکلات را دارند. انگار اضطراب من مسری بود و همین موضوع آن را تشدید کرد. هر بار که حمله پانیک داشتم آن را از اطرافیانم پنهان می‌کردم. شغل رویایی‌ام از کنترلم خارج شده بود.

در نهایت بعد از 18 ماه استعفایم را نوشتم. عادلانه نبود که من یا تیمم به رنج کشیدن ادامه دهیم و باید از سلامتی‌ام مراقبت می‌کردم. چیزی که در مورد مدیریت اضطراب در کار یاد گرفتم این بود: اول، سلامت ذهنی باثبات، پیش‌شرط انجام کار است. روی تقویم شخصی‌تان، زمانی را برای استراحت و رفاه در نظر بگیرید و هر چه باقی ماند را با کار و جلسه پر کنید.

بعد، بدانید چه چیزی محرک استرس شما و همکارانتان است. مطمئن شوید جریان کاری، استرس اضافه به افراد وارد نمی‌کند – مثلا جلسات لحظه آخری، ارتباط بیش از حد در اسلک، یا اجبار به نمایان شدن افراد در منطقه‌های زمانی مختلف.

در مورد چگونگی رویارویی با کارتان، شفاف صحبت کنید. بگذارید افراد در مورد چیزی که آزارشان می‌دهد راحت صحبت کنند. بیشتر ما موضوعی داریم که ما را از ارائه بهترین کارمان بازمی‌دارد و معمولا می‌ترسیم آن را بیان کنیم.