سال 1985 برای آنهایی که در اروپا به دنیا آمدند، سال خوبی بود. متولدین آن سال که حالا 35 سال دارند، توانستند از اوضاع مساعد دهه 90 و اوایل 2000 بهره ببرند. اقتصاد کشورهای اروپایی به تدریج رشد میکرد و تحصیلات عالی تسهیل میشد. مبارزه با اشکال مختلف تبعیض شکل قانونی به خود گرفت و تاریخ متوقف شد. به طور کلی، زندگی خوب بود.
اما در سال 2008 که متولدین آن سال از دانشگاه فارغالتحصیل میشدند، با ظهور بحران مالی، تاریخ دوباره به حرکت افتاد. اولین سالهایی که جوانان نسل هزاره آغاز به کار کردند، برای هر تحصیلکردهای در جنوب اروپا ویژگیهای آشنایی داشت. به جای اینکه درصدی از پولهای بادآورده ناشی از جهانیسازی به آنها تعلق گیرد، اغلبشان یا کارآموزیهای بدون دستمزد انجام دادند و یا مشغول کارهایی با دستمزد بسیار پایین شدند.
بحران مالی به بحران منطقه یورو منجر شد و آسیب آن بیشتر دامن جوانان را گرفت. نرخ بیکاری بالا رفت. در میانه دهه گذشته میلادی، از هر 10 جوان ایتالیایی 4 نفر کار نداشت. نیمی از جوانان اسپانیا هم در همین وضعیت بودند. نتیجه این بود که بیشتر این جوانان قبل از اینکه اولین قرارداد کاری دائمی زندگی خود را ببندند، به 30 سالگی رسیده بودند. چند سال گذشت و بعد از اینکه جوانان این نسل توانستند تا حدی روی پای خود بایستند، تبعات دومین بحران اقتصادی ناشی از پاندمی ویروس کرونا آنها را احاطه کرده است.
بعد از بحران مالی، تحلیلگران به سرعت دنیا را به برندگان و بازندگان جهانیسازی تقسیم کردند. در یک طرف، کسانی قرار داشتند که تحصیل کرده بودند، مهارتهای زبانی و افقهای باز داشتند و تصور میشد در نظم جدید رشد میکنند. در طرف دیگر، کسانی بودند که هیچ بختی نداشتند و در مشاغلی گیر کرده بودند که نوآوری به زودی آنها را از بین میبرد. اما دسته سومی هم باید اضافه میشد که آن را جوانان جنوب اروپا تشکیل میدهند. افراد این دسته هر آنچه باشگاه برندگان نیاز داشت را انجام داده بودند و به ابزارها و ذهنیت لازم مجهز بودند. اما به دلیل تکرار شوکهای اقتصادی، نتوانستند به مزایای مورد انتظار برسند.
درست است که همه نسلها در طول یک بحران صدمه میبینند. اما عواقب بحرانها برای جوانترها طولانیتر است. نسل هزاره سیاستزده بعد از پشت سر گذاشتن دو بحران بزرگ در طول جوانی خود، باید بیشتر مورد توجه و مراقبت کشورها و بهویژه جنوب اروپا قرار بگیرد.